درگیریهای ذهنی و استرس را با این توصیههای وین دایر از زندگیتان حذف کنید
کلید ایجاد تعادل میان خواستهتان مبنی بر داشتن آرامش و نیازتان به موفقیت و داشتن زندگی خوب در این است که بپذیریم
چیزی به نام استرس وجود ندارد،
تنها انسانهایی وجود دارند که افکار استرسزا دارند.
واقعاً به همین سادگی است.
اگر نگاه خود به زندگی و جهان هستی تغییر دهید،زندگی شما نیز تغییر میکند. عوامل درونی باعث ایجاد استرس میشوند.نمیتوانید یک ظرف را پُر از استرس کنید چون تنش استرس یک شیء فیزیکی نیست.نمیتوانید به چیزی اشاره کنید و بگویید…آنجاست..آن استرس است!
حقیقتاً به این شکل وجود ندارد،با همهی این حرفها در کشوری مانند آمریکا 112 میلیون نفر برای علائم مرتبط با استرس دارو استفاده میکنند.مشکلاتی مانند خستگی،تپش قلب،عصبی بودن و هزاران علائم دیگر و این لیست پایان ناپذیر همین طور ادامه دارد و همهی اینها از چیزی به وجود میآیند که در دنیای فیزیکی اصلاً وجود ندارد!
عدم تعادل حاصل از این استرس باعث میشود ما نیز یکی از میلیونها نفری باشیم که برای مدیریت علائم ذکر شده در بالا به دارو نیاز داشته باشیم.
این یعنی چه؟
این یعنی اغلب اوقات عصبانی هستید،چون از زندگیای که برای به دست آوردنش تا این حد تلاش کردید لذت نمیبرید.ممکن است احساس کنید تمام زندگیتان را بر روی تردمیل تمام نشدنی دویدهاید.تمام فشارها و تلاشهای کاری ممکن است پاداشهای دنیوی زیادی داشته باشند اما با این حال احساس میکنید انگار به هیچ جا نرفتهاید.
اگر این حرفها برایتان آشناست نشانهی آن است که باید در مورد نحوهی پردازش افکارتان در مورد زندگی تجدید نظر کنید و با ایجاد تعادل بیشتر به دنبال آزاد شدن از علائم استرس باشید.
در اینجا تعادل به معنای تغییر رفتارتان نیست.حتماً میتوانید فعالیتهای کاهش دهندهی استرس مانند مراقبه،ورزش،پیادهروی در ساحل و یا هر کار دیگری که برای شما مناسب است،انجام دهید.اما اگر خود را با به دست آوردن چیزهای بیشتر،شکست دادن فرد دیگر،پیروز شدن در تمام مراحل زندگی و حرکت سریعتر تطبیق دهید،به دلیل اینکه فکر میکنید تنها راه عقب نماندن همین است،پس مطمئناً نوسانات هماهنگ با این گونه افکار را به زندگی خود وارد خواهید کرد حتی اگر هر روز یوگا بروید و روی سر خود بایستید.
فرض کنیم میل شدیدی دارید به انسانی تبدیل شوید که هیچ گونه علائم استرس را ندارد. بیایید در مقیاس یک تا 10،این میل را 10 در نظر بگیریم و کمترین افکار انرژی 1 را به از کارافتادگی عصبی اختصاص دهیم و 10 را سلطهی افکار روشن و صلح آمیز در نظر بگیریم.
بعد باید از افکاری که میل به زندگی صلح آمیز و به دور از استرس را تقویت میکند لیستی تهیه کنید.افکاری مانند:
- «من آشفته هستم»،
- «من هیچ وقت زمان کافی ندارم»،
- «افراد زیادی هستند که چیزهای زیادی از من میخواهند که حتی فرصت کافی برای فکر کردن دربارهی آنها را هم ندارم»،
- «بیش از تحملم به من فشار وارد میشود»
اینها متعادل و آرام بخش نیستند.
این افکار انرژی مخالف هستند که بر عکس میل داشتن زندگی صلح آمیز و خالی از استرس عمل میکنند.به بیان دیگر هماهنگ نیستند و خارج از تعادل هستند.ممکن است خواستهی شما 10 باشد اما انرژی روانی شما در این موقعیت در محدودهی بسیار کمتری قرار دارد،شاید 2 یا 3 باشد. فقط تغییر رفتارتان نمیتواند شما را به تعادل برگرداند.
وقتی به مردم و خواستههایشان«نه»بگویید هنوز دارید علائم استرس را جذب میکنید،اما در فرکانسی نوسان پیدا کنید که میگوید«باید آن کاری که به من میگویند انجام بدم»یا«اگر برنامهام رو تنظیم کنم شاید بتوانم درخواست آنها را در آن بگنجانم».ممکن است از داشتن برنامهی پُر و آشفتهای خود را دور نگه دارید اما هنوز افکار تؤام با ترس و کمبود را منتشر میکنید و این قانون جذب را فعال میکند و ترس و کمبود را برای شما به ارمغان میآورد.
اگر افکار استرس در ترازو سنگینی میکند،قانون جذب همین را برای شما خواهد آورد یادتان باشد شما همانی میشوید که به آن فکر میکنید. اگر به کمبود یا عصبانیت یا ترس فکر میکنید، چه میشود؟قانون جذب هم همین را جذب میکند.اگر افکارتان را با موفقیتی که میتوانستید جذب کنید هماهنگ نکنید،افکار غالب ترازو را به جهت عکس زندگی متعادل سوق خواهد داد.نحوهی زندگی روزمرهی شما خارج از تعادل خواهد ماند و در جذب جوهرهی نصیحت گاندی شکست خواهید خورد:
در زندگی به جز افزایش سرعت چیزهای بیشتری وجود دارد.مهمترین چیزی که باید یاد بگیرید این است که چگونه میتوانید بین چیزهایی که در زندگی میخواهید و چه افکار انرژی نوسانی را برای این خواستهها انتخاب کردید،هماهنگی ایجاد کنید.
این طرز فکر ممکن است با تمام چیزهایی که به شما یاد داده شده بود و نحوهی زندگی کردنتان متناقض باشد،اما با این حال آن را هضم کنید.اگر مجموعهی ایدهها و قواعد زندگیتان باعث شده شما هم جزء آن 112 میلیون نفری باشید که برای مبارزه با استرس ناموجود دارو مصرف کنید،حتماً میتوانید پذیرای این فکر باشید.
افکار شما،فردی که هستید را تعیین میکند و به دلیل اینکه دارید این سخنان را گوش میدهید نشان میدهد که داشتن آگاهی بیشتر نسبت به افکارتان برای شما جالب توجه است.بودن و شدن،در اینجا مترادف به کار رفته است.باید تمرین کنید نوسانی که میخواهید«بشوید و باشید» یعنی خودِ آرامش باشید.آرامش چیزی است که میتوانید باشید.
اکثر ما در درون خود در حال درگیری ذهنی دائمی با کسانی هستیم که با آنها رو به رو میشویم. صلح آمیز بودن رفتار درونی است که وقتی یاد گرفتید مکالمهی بیپایان درونی را ساکت کنید میتوانید از آن لذت ببرید. صلح آمیز بودن به محیط دور و بر شما ارتباطی ندارد،به ندرت به نظر،گفتار و عملکرد اطرافیان ارتباط دارد.
ظرفی را در اعماق وجودتان فرض کنید که تمام افکارتان در آنجا جریان دارند.درون این ظرف،درست در مرکز آن،یک شمعی تصور کنید.باید خود را ملزم کنید شعلهی وسط این ظرف که تمام افکارتان را در بر دارد هیچ گاه سوسو نزند حتی اگر بدترینها سراغ شما بیایند.این ظرف آرامش شماست و تنها افکار صلح آمیز میتوانند به این شمع سوزان سوخت بدهند.
لازم نیست افکارتان را تغییر دهید باید یاد بگیرید «منبع آرامشی» باشید که راه را روشن میکند و افکار و خصوصیات آرام و سازگار را جذب نمایید.شما اینگونه به آرامش خواهید رسید.
وقتی این ظرف آرامش درونی با خود هر جا ببرید،وقتی افراد سعی میکنند به نوعی به شما فشار وارد کنند،وقتی احساس غم میکنید یا وقتی موقعیتهایی به وجود آمدند که قبلاً ناراحتی و جنگ طلبی شما را تحریک میکردند،فوراً میتوانید به شعلهی درونی آرامش خود مراجعه کنید و ببینید چگونه میتوانید چراغتان را پر حرارت نگه دارید.این صلح آمیز یعنی همان آرامشی که خود خواهان آن بودید.